نام پدر: حسین
میزان تحصیلات: اول متوسطه
محل شهادت: فاو
عملیات: والفجر 8
مسئولیت: معاون دسته گردان
محل سکونت: تهران، شهرری

مصطفی ملکی

۱۳۴۷/۰۹/۰۱ ۱۳۶۴/۱۱/۲۱

زندگینامه

از بچه های شهرری و عاشق حضرت علی (ع) بود و در هر مناسبتی ذکر ایشان را می گفت.پس از توجیه، به ما گفته شد مأموریت سنگین و مهمی در پیش رو خواهیم داشت.در این حین بچه ها به شوخی دست هایشان را روی شانه یکدیگر گذاشتند و برای یکدیگر فاتحه قرائت کردند و کمی هم نگران شدند.مصطفی به رزمنده ها گفت: بچه ها ناراحت نباشید، در حدیثی آمده است اگر زمانی در آب گرفتار شدید با توسل به حضرت علی (ع) ذکر حیدر حیدر را زمزمه کنید، امیرالمؤمنین کمک تان می کند. در ام نوشه شبها برای تمرین و آموزش بیرون می رفتیم و چند ساعت بعد برمی گشتیم گاهی نزدیک ساعت 11 شب یا شاید پس از آن بر میگشتیم وقتی می گفتند گروهان در اختیار خود، همه به چادرهایشان می رفتند و شهید ملکی تازه در چادر بساط روضه بر پا میکرد و تا پاسی از شب عاشقان اهلبیت کنار او جمع می شدند و عزاداری می کردند به دو روضه فوق العاده علاقه داشت یک روضه حضرت زهرا سلام الله علیها و دیگر روضه حضرت رقیه سلام الله علیها.

فرازی از وصیت نامه

اگر من شهید شدم و هنوز راه کربلا باز نشده بود،هر جائی که به زمین افتادم جنازه مرا به سوی آقا بچرخانید و به آقا بفرمائید من تااینجا توانستم بیام،شما ازما قبول بفرمائید. بی من اگر به کربلا رفتید.ازتربت پاک امام حسین(ع)و شهدای کربلا مشتی خاکش را به همراه بیاورید و بر گورم بپاشید، شاید به حرمت این خاک خدا مرا بیامرزد.