در سال 1361 برای گذراندن آموزش نظامی به یزد اعزام شد و از آنجا به دهکده مهریز رفت و همراه سایر برادران رزمنده، گروه ابوذر را تشکیل داد.
از فعالیتهای عمده این شهیدوالامقام، می توان به تشویق بچه های بسیج به نماز جماعت و تشکیل آن در پایگاه، برگزاری مراسم دعای کمیل و توسل و عزاداری در سطح دهکده نام برد. وی پس از پایان آموزش به عنوان مبلغ و رزمنده برای مبارزه با قاچاقچیان به شهرستان های کرمان، ایرانشهر و نیک شهر واقع در استان سیستان و بلوچستان اعزام شد.
پس از اتمام مأموریت به تهران بازگشت و پس از مدتی چندین بار به عنوان مبلغ مذهبی و فرمانده گروهان برای نشر فرهنگ اسلام ناب محمدی(ص)در جبهه های جنگ تحمیلی حضور یافت.
سرانجام در آخرین حضور حماسه ساز خویش در مرداد ماه سال 1362 در منطقه عملیاتی مرحله دوم والفجر 2 منطقه حاجی عمران به دیدار یار شتافت و پیکر مطهرش در گلزار بهشت زهرا(س)آرام گرفت
فرازی از وصیت نامه
باید سر به بیابان ها بگذارم، تا ببینم که آیا کسی هست که دستم را بگیرد یا نه ؟ بارالها، اگر
نمی خواستی مرا ببخشی، پس چرا در این مکان مقدس (جبهه) راهم دادی ؟ بارالها، اگر
نمی خواستی عفوم کنی، چرا برایم چهارده نور پاک قرار دادی که اینها را برایت شفیع قرار دهم
خدایا، اگر نمی خواستی مرا ؟ چرا دری به نام توبه قرار دادی و خیلی سوالات دیگر ....
آری خدای من امیدم فقط به توست
بارالها، در این بیست سال عمری که به من دادی، این را فهمیدم که دل بستن به غیر تو نه تنها ثمره ای برایم نداشت و تنها خوشی های زودگذر بود، فقط به این رسیدم که باید با کسی دوست می شدم که برایم دائمی باشد، چرا که دنیا با همه ظواهرش، فانی است و آنکه باقی بوده و هست
فقط تو هستی. دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ ای هیچ زِبهر هیچ بر هیچ مپیچ .......والسلام